۳۰.۲.۹۱

101

یک منظومه‌ی عاشقانه هست، به نام «یکّه و تنها»؛ درباره‌ی دو آدم به نام‌های یکّه و تنهاست که هیچ ربطی به هم پیدا نمی‌کنند و داستان شرح تلاش‌های مذبوحانه‌ی این دو است برای پیدا کردن ربط با هم، و در نهایت فهمیدن اینکه هیچ ربطی به هم ندارند و باقی ماجرا. یکّه و تنها هر دو نام‌های سرخپوستی هستند که در طول داستان صاحب‌شان عوض می‌شود. همین تغییر جایگاه در واقع نیروی پیش برنده‌ی داستان است. مثل تغییر قطبیت میدان مغناطیسی سیم لوله که باعث القای جریان در هسته‌ی آن می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر