۳۰.۲.۹۱

180


یه رفیقی داشتیم، خیلی با هم وجوه مشترک داشتیم. خب این خیلی خوب بود، اما سختیای خاص خودشو داشت. یعنی خب، وختی شوما تعداد وجوه مشترکتون زیاد میشه، تفکیک شوما از رفیقتون یه کم سخت میشه. یه جا میرسه که از نظر ناظر بیرونی، شوما با رفیقتون هیچ فرقی ندارین. کم کم این نظر ناظر بیرونی، میخواد خودشو به ناظر درونی تحمیل کنه که چه موفق بشه و چه موفق نشه، نتیجهء خوشی نداره.
بعدم اینکه این رفیق ما، و ما، تعداد وجوهمون یکی نبود. اینم بعداً یه جایی مشکل ساز شد.
خدابیامرز، این اواخر، با تیشه و قلم افتاده بود به جون وجوه مشترک. مام از اینور کمکش میکردیم. منتها رو بلندی نشسته بودیم، آخرین وجه مشترکمون که جدا شد، افتاد ته دره و مرد. مام وجوه باقیمانده شو برداشتیم برا خودمون. یادگاری؛

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر