۳۱.۲.۹۱

203


اولین بازی فوتبالی که یادم می‌آید کامل دیده باشم، بازی ایران و عراق یا ایران و کره شمالی در مقدماتی جام جهانی 94 است. بعد بازیهای جام 94. آلمان بلغارستان. فینال که وسطش خوابیدم... بعدش رسید به سال 96. ایران در جام ملتهای آسیا، آلمان در جام ملتهای اروپا، بازی آلمان کرواسی در همان جام... تا سال 97 زیاد فوتبال باشگاهی نمیدیدم. به جز همین استقلال پرسپولیس خودمان. که آنهم یک بار سر آن بازی معروف که پرسپولیس علی دایی را داشت و استقلال غلامپور را، و پرسپولیس سه یک باخت، قبل بازی پسر خاله م ازم پرسید استقلال یا پیروزی؟ و من هم گفتم پیروزی. و ماندم. تا سال 97، فوتبال باشگاهی اروپا را فقط به چندتا نام میشناختم که مدام در اخبار ورزشی تکرار می‌شد. اینترمیلان، آث میلان، بارسلونا، رئال مادرید، منچستر یونایتد، چلسی، بایرن مونیخ، یوونتوس... یوونتوس... یوونتوس... نمی‌دانم اولین بار کی فهمیدم عاشق یوونتوسم. یادم نیست اولین بار کی و کجا و چطور اسمش را شنیدم... اما یادم هست که از اولین روزی که یکی ازم پرسید طرفدار کدام تیم اروپایی هستی، گفتم یوونتوس. جذبش شده بودم. فقط به خاطر اسمش. اولین بازی‌ای هم که ازش یادم است، فینال لیگ قهرمانان سال 97 است که یک هیچ باخت به رئال. با گل میاتوویچ. و از همانجا از میاتوویچ بدم آمد. از رئال بدم آمد. از یوگسلاوی بدم آمد. بچه بودم. سال 98. ایتالیا آمده بود ناکامی 94 را جبران کند. دل پیرو قرار بود بدرخشد... ولی مصدوم شد. ایتالیا در پنالتیها باخت به فرانسه و حذف شد؛ باز خیلی بازیها را تعقیب نمی‌کردم. سال 2000. ایتالیا در فینال. دل پیرو باز هم قبل از مسابقات مصدوم شده بود. بوفون هم انگشتانش شکسته بود و تولدو در دروازه بود. در فینال، الکس فیکس بازی کرد. الکس و دل وه کیو. جفتشان یک عالمه موقعیت خراب کردند تا به زور یک گل زدند. حریف فرانسه بود که قهرمان جام جهانی شده بود. اما ایتالیای دینوزوف سوار بازی بود. یک هیچ تا دقایق آخر. گل مساوی... وقت اضافه... تره زگه... گل طلایی؛ اشکهای مالدینی، توتی، تولدو، الکس... از اینجا شدم طرفدار حرفه‌ای یوونتوس و الکس. و ایتالیا؛ فیگو از بارسا رفت رئال. سال بعدش زیدان از یوونتوس رفت رئال. هکتور کوپر که دو سال پیاپی با والنسیا به فینال لیگ قهرمانان رسیده بود آمد اینتر. مندیه تا آمد لاتزیو. تیم کوپر تا صبح روز آخر قهرمان بود. در پایان روز آخر سوم بود. چار دو به لاتزیو باخت. اینطرف یوونتوس برد و قهرمان شد. جام جهانی 2002 بود. تراپاتونی مربی، و توتی بند کرده بود که من یا شماره ده را میپوشم یا بازی نمیکنم. الکس گفت بابا ببیا! سگ خورد. و هفت پوشید و شد ذخیرهء توتی. اما با گل الکس به مکزیک بود که ایتالیا رفت بالا و به کرهء میزبان با ناداوری باخت. الکس آن موقع موهاش بلند بود و سیبیل گذاشته بود J فصل بعد... لیپی برگشته بود یوونتوس؛ الکس در اوج بود. یوونتوس بازیهای لیگ قهرمانان را با مساوی یک یک برابر فاینورد شروع کرد. یک هیچ جلو بود تا ون هویدونگ با ضربه آزاد گل زد به بوفون... بوفون با کف پا لگد زد به تیر دروازه؛ گذشت. یووه رفت مرحلهء بعد. با منچستر و دیپورتیوو همگروه شده بود. رفت و برگشت به منچستر باخت؛ در نهایت با دیپورتیوو هم امتیاز شد و با تفاضل گل بهتر رفت بالا. خورد به بارسلونا. بارسلونای هلندی؛ ریوالدو هم بود؛ بارسا را رد کرد. بازی برگشت در نیو کمپ بود و با گل نقره ای یوونتوس رفت بالا. خورد به رئال. به رئال کهکشانی. رونالدو، فیگو، زیدان، رائول، سولاری، کارلوس، کاسیاس... رفت را در برنابئو دو یک باخت. رونالدو گل زد و کارلوس و از اینطرف تره زگه. اما بازی برگشت... هیچ وقت در زندگیم آن همه هیجان نداشته ام. ندود سانتر کرد... الکس با سر پاس داد و تره زگه گل زد. دل آلپی روی هوا بود؛ چند دقیقه بعد، زامبروتا پاس بلند داد به الکس، میشل سالگادو دریبل خورد و الکس توپ را از گوشهء محوطه وارد دروازهء کاسیاس کرد... چه گلی؛ دل توی دلم نبود. تا ندود گل سوم را زد. اصلا یک وضعیتی که در وصف نمی‌گنجد؛ بروید و بازی رئال یوونتوس سال 2003 را از یوتیوب ببینید تا بدانید چه میگویم. باید صدای دل آلپی را بشنوید تا بدانید. پنالتی شد. فیگو زد، بوفون گرفت... زیدان یک گل زد، یک گل دیگر کافی بود تا رویا همانجا تمام شود، رونالدو داشت آماده میشد که پاس را از وسط زمین بگیرد و تک به تک شود، ندود روی پاس دهنده خطا کرد و اخطار گرفت و فینال را از دست داد. رفتیم فینال! حریف؟ میلان. آث میلان. شوچنکو که قشنگترین گل تاریخ سری آ را چند وقت قبلش به یوونتوس زده بود. فینال صفر صفر تمام شد. یوونتوس ندود را که نداشت، ایگور تودور غول هم که اول بازی مصدوم شد و یک تعویض اجباری. رسید به پنالتی‌ها... نبرد دیدا و بوفون. باختیم. بعدش پروژهء یوونتوس کهکشانی کلید خورد. کاپلو آمد. زلاتان ابراهیموویچ آمد. پاتریک ویرا، امرسون، کاناوارو، باقی هم که بودند؛ الکس آن دوره زیاد مصدوم میشد. کاپلو هم زیاد دوستش نداشت، اما همه ش برد بود و قهرمانی؛ تا آن قضیهء کالچوپولی پیش آمد. که البته حکمی صادر نکردند تا تیم ملی در آرامش باشد. در آرامش و با اتحاد، ایتالیا فرانسه را برد و قهرمان شد. اما ایتالیا قبل از فینال قهرمان شده بود. وقتی آلمان میزبان را برده بود. با گلهای گروسو و الکس... جشنهای قهرمانی که تمام شد، حکم دادند: دو قهرمانی از یوونتوس پس گرفته شود. یوونتوس به سری بی برود. میتوانست سال خیلی سیاهی باشد، نصف بیشتر ستاره ها رفتند. پنج نفر اما ماندند. اسکلت تیم ماند. بوفون و ندود و کامورانزی و تره زگه و الکس. سال آنقدرها هم سیاه نبود. وقتی این عشق را میدیدی در اوج فوتبال حرفه‌ای اروپا؛ آن دستمزدهای نجومی و پیشنهادهای وسوسه کننده و این پنج تا ماندند. دیدیه دشان که با موناکو سابقهء فینال لیگ قهرمانان را داشت، آمد، او هم یک یوونتوسی قدیمی ست. بوس بر او. قهرمان شدیم و برگشتیم به سری آ. جایی که اینتر موراتی بدون حریف همه را میبرد. دوتا قهرمانی هم که از یوونتوس دزدیده بود. کلودیو رانیری که استارت سیر صعودی چلسی را زده بود و بیرحمانه با مورینیو جایگزین شده بود، آمد یوونتوس. تیم فوق العاده بازی میکرد. سوم شد. فصل بعد، لیگ قهرمانان. رئال را باز در رفت و برگشت بردیم. الکس به تنهایی سه گل زد در آن دو بازی. در مراحل بالا، یادم نیست به چلسی خورد یا لیورپول یا آرسنال و حذف شد؛ رانیری رفت و تیم عادت کرد به باخت. هیچکس نمیتوانست کاری بکند. چیرو فرارا آمد، زاکه رونی آمد، دل نری آمد... هیچکدام کاری از پیش نبردند. تیم دو سال هفتم شد. تا امسال. کونته آمد. اوایل فصل چار دو چار بازی میکرد و هی میبرد. همه را برد. بزرگان را. ورزشگاه جدید یوونتوس؛ همه چیز مهیا. تا حدود نوامبر. که آنیلی گفت امسال سال آخر الکس است؛ تصمیم گرفته شده بود. الکس سی و هفت ساله، بعد از نوزده سال باید جدا بشود. اما باز مردانه بازی کرد. شانه به شانه با میلان در بالای جدول جنگیدیم. بازی سرنوشت، بازی برگشت با لاتزیو بود. بازی گره خورده بود. دروازه طلسم شده بود. الکس آمد. ضربه آزاد زد. گل زد. گلی که سرنوشت قهرمانی را تعیین کرد. البته این گل اثرش را دو سه هفته بعد نشان داد. قهرمان شدیم. دوباره قهرمان شدیم. الکس جام را برد بالای سر. دمش گرم. میدانست سال آخر است. میداند امشب بازی آخر است. فینال کوپا ایتالیا با ناپولی؛ الکس آنقدر بزرگ هست که اگر هم قرار باشد برود، با دو جام برود. با دو افتخار دیگر...
نمی‌دانم چرا این همه حرف زدم. فقط می‌خواستم بگویم: هر اتفاقی در بازی امشب بیافتد، من غمگین خواهم بود. اگر جام در دستان الکس باشد، کمتر غمگین. همین.

۴ نظر:

  1. وااااو!
    قابل وصف نیست حسی که الان از خوندن این متن بهم دست داد.
    اولن ک تاحالا متن به این طولانی از میرزا ندیده بودم، جددَن شگفت‌زده شدم.
    نمیدونم چطور دستم خورد به عدد ۲۰۳ و به این پست رسیدم.
    ولی عالی بود.
    اون بازی یووه-رئال ۲۰۰۳ که هنوزم یادش میفتم بغضم می‌گیره.
    اون شب من داشتم از هیجان و بغض خفه می‌شدم و همه احساساتمُ باید تو دلم خفه می‌کردم ...
    واااو

    پاسخحذف
  2. ما، آن شب بعد گل ندود چنان داد زدیم که داشتند از منزل اخراجمان میکردند :) آن "غروب جادویی" فصل مشترک تمام یوونتوسی هاست...

    پاسخحذف
  3. ارادتم دو صد چندان شد وقتی فهمیدم یونتوسی هم هستی. اصلن کف کردم. اینم من در همون حوالیِ شبِ قهرمانی نوشته بودم http://blog.yahoo.com/catchitjoe/articles/572047/index

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من کمی دیر با وبلاگ شما آشنا شدم. پس از سابسکرایب وبلاگ شما در گوگل ریدر، و بعدش که رفتم تا تهش، دومین پستی که خوندم همین پست یوونتوسی بود. اون موقع بود که قهمیدم پرچم یوونتوس و طرفداراش خیلی بالاتر از اون چیزیه که من فکر می‌کنم.

      خیلی مخلصم.

      حذف