۳۱.۴.۹۱

217



میفرماد: بت نمیومد اصن اونجوری...
عرض میکنیم: کودوم جوری؟
میفرماد: که اون شبی، نصف شب اومدی پیش ما، خسته و زار و نزار...
عرض میکنیم: آدمیم دیگه. خسته میشیم. درخت که نیستیم.
میفرماد: دس شوما درد نکنه؛ ینی درختا آدم نیستن؟ توله سگن؟
عرض میکنیم: خیر. ما منظورمون این نبود اصن به مولا...
میفرماد: حرفتو زدی دیگه... آخه لامصب! تو چی میدونی از خستگی؟ چی میدونی هزار سال یه جا موندن ینی چی... اصن تو چی میدونی؟ یه چیزی که میدونی بگو....
عرض میکنیم: آقا ما از دهنمون پرید... غلط کردیم... ما هیچی نمیدونیم... ما نادون دو عالمیم... شوما دیگه از ما به دل نگیر...
میفرماد: شوما اومدی، ما بودیم. شومام بری، باز ما هستیم؛ نه. نقل دلگیری و ایناش نیس... از این دردم میگیره که یهو همه چی از یاد شوما میره؛ شوما نه شوما ها، شومای نوعی؛ وگرنه که الآن این مکالمه بین ما برقرار نبود که؛
عرض میکنیم: حقم داری... نمیفمم چی میگی ها؛ ولی حق داری. اما شومام قبول کن که از رفتن چیزی نمیدونی؛
میفرماد: د حالیت نیس. مگه مسابقه س؟ نقل موندن و رفتنش نیس که... صوبت خستگیه...
عرض میکنیم: خسته ای؟
میفرماد: عجیب؛
عرض میکنیم: آلبالو زعفرونیای ما رو شوما آشنایی داری باشون؟ دشمن خستگی!
میفرماد: آلبالو زعفرونی چه صیغه ایه؟
عرض میکنیم: از صیغه های چاییه؛ به رنگ آلبالو، لکن با طعم زعفرون؛ بریزم؟
میفرماد: الصوفی ابن الوقت! بریز آقا... خرمام هست؟
عرض میکنیم: خرما هم هست. خرما هم برات میاریم تصدقت. خرما هم...[ینی پاشدیم که بریم پای سماور و صدامون داره محو میشه]

صدای "هعییی" گفتنش تا پای سماور رسید؛ خسته س. عجیب خسته س. از ما خسته تر اینه به مولا؛

۲ نظر:

  1. ديگه اذيتش نكني دوست به اين خوبي رو. چرا اذيتش كردي؟ خوبه اونم تو رو اذيت كنه؟ نكنه طوبارم اذيت ميكني؟ اذيتشون نكن مواظبشون باش

    پاسخحذف