۲۱.۷.۹۱

316

ما یه روز دلمون گرفته بود. نمی‌دونیم چیوگرفته بود. گفتیم خودش بهتر می‌دونه دیگه. بش گفتیم ای آقای دل ما، داستان چیه؟ گف گرفته م. گفتیم چیو گرفتی؟ گف نمی‌دونم که.. گفتیم خو نشون بده شاید ما بدونیم.. گف بیا.. مشتشو وا کرد. آقا هیچی توش نبود. یه نیگا کردیم تو چشاش گفتیم شوما، آقای دل ما، ما رو گرفتی فی الواقع. احسنت بر شوما. و او خندید و ول کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر