۹.۹.۹۱

365

میگن یه حکایتی هست، که ما نشنیدیمش. ولی خیلی دوس داریم بشنویمش. یه حکایتم نیستا، چندین تا حکایته، در قالب یه حکایت. اسمشم نمیدونیم. حتی نمیدونیم هست، نیست، کسی شنیده، نشنیده، چیه داستانش... ولی مطمئنم اگه همچین حکایتی باشه، مسلماً خیلی آموزنده ست. شنیدنشم خیلی لذتبخشه. بعد ولی خیلیا میگن شنیدنش. ولی دوروغ میگن. حواستون باشه. حتی خودتونم اگه فک کردین شنیدینش، بدونین دارین به خودتون دوروغ میگین. چون همچین حکایتی اصلاً وجود نداره. ما از خودمون درآوردیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر