۹.۹.۹۱

382

یه روز ما تیر خورده بودیم. تیر تفنگ. البته خب نه که مثلاً تیر خوردن یه چیز عادی باشه برا ما؛ خیلی کم پیش میاد که ما تیر بخوریم. چرا که هفتیرکشی چالاک و ماهریم و هرکی بخواد ما رو با تیر بزنه، قبل از اینکه به فکرش برسه به ما شلیک کنه، باید تابوتشو سفارش داده باشه. اینم که ما تیر خوردیم، اتفاقی بود. یکی میخواست یکی دیگه رو بزنه، در همون لحظه اون یکی دیگه اینو با تیر زد، اینم یهو چپه شد، در همین اثنا تیر از تفنگش در رفت خورد به ما. ما سرمونو آوردیم بالا، رو به حضار و دوربین گفتیم: هه، نمردیم و گولّه م خوردیم.. هه.. هه هه... هه هه هه... بعد یهو همه با هم زدن زیر خنده. ولی بعدش صحنه رو از دوباره گرفتیم، مام دیالوگ درست خودمونو گفتیم و کارگردان ازمون تشکر کرد گفت چایی بدن به همه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر