۸.۱۱.۹۱

476

نه زندگی، نه مرگ، و نه هیچ فریبی
در کار نیست.

اندکی نیاز هست
به زندگی، به مرگ و فریب.
کم
خیلی کم

همانقدر کم که کافی ست جگر را به آتش نشان داد
یا آتش را به جگر.
خامش هم البته خوشمزه ست
به خصوص با نمک.

فریفتنْ مرا
کشتنْ مرا
حتی
زنده‌ کردنْ مرا
نمکی از نمکدان تو
بر تکه‌ای جگر
کفایت است.

آتش،
خودت هستی.

۳.۱۱.۹۱

475

شلیک محکمم از راه دور،
به تیر دروازه‌ات خورد و برگشت؛
زدی زیرش مهربان،
زدی زیرش؛
اما من فشار خواهم آورد.

چیزی برای بدست آوردن ندارم،
جز گل؛


کاپیتان

474

استنماک: عمل تکان دادن نمکدان برای پاشاندن نمک بر سطح مورد نظر

473

یه روز یه نمکدونه که مث تموم نمکدونا عاشق چلوکباب بوده، مجبور میشه از بد روزگار تو یه ساندویچی کار کنه. آخرشم یه روز با سس فلفل خودشو می‌کشه. روحش شاد و یادش گرامی؛

472

چرا آدم تا زیر کتری و سماورو خاموش می‌کنه صداش می‌افته، ولی تا روشنش می‌کنه صداش بلند نمی‌شه؟
حالا این هیچی، انصافاً شبا کی صدای یخچالو زیاد می‌کنه نمی‌ذاره ما بخوابیم؟

471

زبل خان کی شوما رو خان کرد؟
- این رعیت بی‌مقدار

470

آیا شوما با هم برادرین؟ ..
فلفلی: خیر.
قلقلی: بله.
فلفلی: ثابت کن.
قلقلی: دمبال ارث نیستم

469

معمار میگه: درسته که خشت اول خیلی مهمه، ولی نباس توجه به این خشت باعث بشه فک کنیم دیگه توجه به باقی خشت‌ها لازم نیست. همه مهمن. ملات مثلاً حتی. ملات خیلی مهمه.

468


- کاپیتان شوما از کی کاپیتان شدین؟...
- شدم؟ من از اول کاپیتان بودم. از اول اول

467

خدابیامرز فارغ از تمام ماجراها بود. دمش گرم.

466

حال کفر زلفت چطوره سنگین‌دل؟

465

یک روز در ایام طفولیت بنده هیچ اتفاق خاصی نیافتاد. ولی روز خوبی بود.
مطمئنم بوده همچین روزی.