۷.۹.۹۳

676

می‌فرماد: آقا ما الآن کجای دنیا وایسادیم؟
عرض می‌کنیم: اینجای دنیا. که البته بنده نشستم، شما وایسادی.
[می‌شینه]
می‌فرماد: آفرین. اینجا کجای دنیاست؟
عرض می‌کنیم: وسط دنیا؟
می‌فرماد: از کجا معلوم؟
عرض می‌کنیم: نمی‌دونم والا. چطور؟
می‌فرماد: نه. سؤال منو جواب بده. حالا فرض که شما وسط دنیا وایسادی یا نشستی. من کجای دنیام؟
عرض می‌کنیم: شمام. اینجایِ وسط دنیا که نشستی.
می‌فرماد: خب. حالا مثلاً اون آقایی که اونجا وایساده کجای دنیاست؟
عرض می‌کنیم: طبیعتاً اونجای وسط دنیا.
می‌فرماد: آفرین. حالا شما از من بپرس من کجای دنیا وایسادم.
عرض می‌کنیم: چی؟
می‌فرماد: بپرس تا بگم.
عرض می‌کنیم: خب شما الآن کجای دنیا وایسادی؟ که البته نشستی.
می‌فرماد: وسط دنیا.
عرض می‌کنیم: وسط دنیا که من بودم مثلاً.
می‌فرماد: خب حالا مثلاً منم.
عرض می‌کنیم: خب؟
می‌فرماد: شرط می‌بندم از اون آقایی که اونجا وایساده هم اگه بپرسیم کجای دنیا وایساده، میگه وسط دنیا.
عرض می‌کنیم: نه بابا. این فرض من و شماست. اون بنده خدا چرا باید همچین چیزی بگه؟
می‌فرماد: شرط ببندیم؟
عرض می‌کنیم: سر چی؟
می‌فرماد: هرکی باخت چایی بذاره.
عرض می‌کنیم: قبول.
[پا می‌شیم می‌ریم پیش اون آقایی که اونجای دنیا وایساده ازش می‌پرسیم و برمی‌گردیم و ایشون می‌شینه و بنده می‌رم چایی می‌ذارم]
[با صوت جلی] می‌فرماد: با نبات.
عرض می‌کنیم: چشم. با نبات.
می‌فرماد: چشمت بی‌بلا.
می‌خندیم به پدر دنیا.

۱۸.۸.۹۳

675

می‌فرماد: می‌دونی؟
عرض می‌کنیم: نه. چیو؟
می‌فرماد: اول باید می‌پرسیدی چیو بعد اگه ما می‌گفتیم چیو، می‌گفتی آره یا نه. از اول نگو نه.
عرض می‌کنیم: خب چیو؟
می‌فرماد: نه. اینجوریم نه.
عرض می‌کنیم: چیو؟
می‌فرماد: نه دیگه ریدی توش.
عرض می‌کنیم: بریم از اول؟
می‌فرماد: نه، ... ولی می‌دونی؟
عرض می‌کنیم: چیو؟
می‌فرماد: نمی‌دونی دیگه. اگه می‌دونستی که نمی‌گفتی چیو.
عرض می‌کنیم: خب آخه چیو؟ چطور؟ چی شده؟
می‌فرماد: اگه بدونی، وقتی میگن "می‌دونی؟" که می‌دونی. من می‌گم، شما تا آخرشو می‌خونی. شما بگی من می‌خونم. اگرم ندونی که نمی‌دونی دیگه. گفتنش فایده نداره.
عرض می‌کنیم: جسارتاً برعکسش نیست؟
می‌فرماد: چطور؟
عرض می‌کنیم: که مثلاً اگه بدونیم که می‌دونیم دیگه، چرا بگیم؟ وقتی ندونیم باید بگید بدونیم دیگه.
می فرماد: نه فدات شم. اون یه چیز دیگه ست. اینی که من میگمو باس بدونی تا بگم. ینی تا ندونی نمیشه.
عرض می‌کنیم: مگه چیه؟
می‌فرماد: نمی‌دونم.
عرض می‌کنیم: چطور؟
می‌فرماد: اینطور! [و بلند میشه بشکن دودستی میزنه و از این قبیل کارها و قاه قاه می‌خنده و می‌شینه] حالا شما چطور؟
[ما بلند می‌شیم می‌ریم دوتا چایی زعفرون می‌ریزیم میاریم، با رطب، می‌شینیم]
عرض می‌کنیم: اینطور!
می‌فرماد: پس می‌دونی. می‌دونستم می‌دونی.
عرض می‌کنیم: چطور؟
می‌فرماد: آخه همه می‌دونن.
عرض می‌کنیم: چیو؟
می‌فرماد: نمی‌دونم.
مام دیگه نمی‌دونیم دیگه. می‌شینیم. نشستیم دیگه. چه کاریه.
 

۱.۷.۹۳

674

یه بار رفته بودیم شکار زنبور، آقا خرسه می‌گفت همیشه قبل شکار یه نیم ساعت فقط بشین.

673


- برو دیگه بات هیچ کاری ندارم
+ تو با من کار نداری؟ من خودم با تو هیچ کاری ندارم. زکی
- باشه. درم ببند دزد نیاد
+ باشه. خدافظ

672

اون سری گذری خوردم به یکی ازهمکلاسای ابتداییم، یه کم که اختلاط کردیم گفت: به نظر تو شبکه‌ی دو در پناه تو مادر رامین کار خوبی کرد؟ و هی خندید. بعد منم فک کردم یاد یه خاطره‌ای چیزی افتاده که می‌خنده لابد. گفتم حالا به چی می‌خندی؟ گفت: بابا در پناه تو شبکه‌ی دو مادر رامین به نظر تو هرت هرت هرت گفتم آره. خب چی؟ گفت ای بابا. خنده داره دیگه. به نظر تو در پناه تو شبکه‌ی دو هرت هرت هرت. گفتم برو بابا دلت خوشه. گفت برو تو اصن خیلی آدم بیخودی هستی هیچی نمی‌فهمی. به نظر تو شبکه‌ی دو در پناه تو.. بعد یهو ریتمشو سریع کرد و هی تند تند می‌خوند به نظر تو شبکه‌ی دو فلان فلان انقد تند شده بود که نمی‌فهمیدم چی میگه. فقط یه صدای ریتمیک زوزه‌مانندی می‌شنیدم بعد یهو شروع کرد دست زدن و رقصین و چرخیدن و خندیدن وسط اون تند تند خوندنه. انقد تند می‌چرخید که مث مته زمینو سوراخ کرد رفت توش پشت سرشم زمین بسته شد نشد ببینم کجا رفت.

671

یا زور من کم شده، یا تبرم کند شده، یا درختا سفت شدن. از این سه حالت خارج نیست.
شایدم قسمت نیست.

670


تنها توجیه برای اینکه چرا مثلاً یه نفر از یه چیزی که مشخصه کسشره خوشش میاد اینه که خودش جزئی از اون کسشره. از بیرون نگاه نمی‌کنه.
حالا وقتی وضعیت به این صورت کسشره، مشخصه مام به عنوان اجزای این کسشر جز به کسشر رغبت نداشته باشیم. داریم تو کسشر زندگی می‌کنیم. ازش جون میگیریم. غرق شدیم در دریای کسشر.
حالا اینم یکی از دوستام از خارج زنگ زد گفت وگرنه که منم از کجا می‌دونستم.

669

تو رزومه‌ی من یه شیش و نیم عصری هست که بیدار شدم فک کردم صبحه و لباس پوشیدم برم مدرسه که خوشبختانه جلومو گرفتن.
یعنی اینطوری که ما اون موقعا، وقتایی که تایم صبح بودیم، مامانمون از شیش شیش و نیم بیدارمون می‌کرد، نون و چایی میداد می‌خوردیم و راهیمون می‌کرد می‌رفتیم. اون موقعم یه وقتی از سال بود که شیش و نیم صبح و شیش و نیم عصر از نظر روشنایی خیلی فرقی با هم نداشتن. حدود زمستون، آخرای پاییز. آره. از خواب پاشدم دیدم شیش و نیمه هیشکی هم خونه نیست. منم تنها. گفتم ای بابا. منو چرا بیدار نکرد کسی؟ صبحونه چی بخورم حالا؟ بقیه کجان؟ هیچی دیگه، رفتم سر قوری دیدم چاییش سرده. ولی چه میشد کرد، چایی شیرین سرد با یه لقمه نون پنیر خوردم، کیف و کتابمو برداشتم، لباسمم پوشیدم در حالی که دغدغه‌هام عبارت بود از: یک. بقیه کجان؟ دو. مشقامو ننوشتم. سه. بدوئم بدوئم از سرویس جا نمونم. که استرس دغدغه‌ی سوم بر باقی غلبه کرد و از در اتاق رفتم بیرون تو حیاط، دیدم دوتا عمه‌هام اون سر حیاط دم خونه کوچیکه، یا به قولی خونه پایینی، داشتن نمی‌دونم سبزی پاک می‌کردن، الکی حرف می‌زدن، چیکار می‌کردن که حتی این هم باعث نشد اندکی در عزم راسخ من برای پاسخ به اون دغدغه‌ی دیر رسیدن و جا موندن از سرویس خللی وارد بشه که آخه این وقت صبح اینا اینجا چیکار می‌کنن؟ فقط تنها شانسی که آوردم این بود که برای رسیدن به در حیاط و بیرون رفتن باید از کنارشون رد می‌شدم. که رفتم و اونام منو دیدن و داستان ختم به خیر شد.
این ماجرا یه مزه‌ی خاصی داره برا من. مزه‌ی چاییِ تلخ یخِ سیاهی که شکرم توش حل نمی‌شه.
به عنوان نتیجه هم می‌تونیم بگیم خدایا شکرت.

668

لانگ جان سیلور در کتاب دریای آشپزی میگه: با اسم گذاشتن رو غذاهای جدید خوبی که می‌پزید خودتون و اون غذا رو محدود نکنید. بخورید حالشو ببرید.

667

دکتر من یه وقتایی یادم میره کجام. احساس می‌کنم یه جایی هستم که مشخصه اونجا نیستم. ولی باز یادم میره. همه چی باز یادم میره که کجا بودم و هستم. اولش به خودم میگم شاید اینجایی که احساس میکنم اونجام اونجاست که دوس دارم باشم، ولی بعدش میبینم نه. اتفاقاً اصلاً از اونجا خوشم نمیاد. و برمی‌گردم سر جام. همین. خواستم بدونی.

666

یه روز یه نمکدونه داشته می‌رفته، یهو یادش میاد نمکدون که پا نداره. میگه نکنه دارم نمی‌رم؟ ولی من که دارم می‌رم که. می‌بینه داره با سر می‌ره.

665

و به آنان بگو اگر اتوبوس خالی مقابل شما بایستد و شما هرجا که دلتان بخواهد بتوانید بنشینید، آیا قول می‌دهید که وقتی سایرین هم سوار شدند و اتوبوس پر شد دیگر غر نزنید و چشمتان دنبال جای دیگران نباشد؟ البته که اینطور نیست. اینها مثال‌هایی ست که پروردگارم برای شما می‌زند تا آگاه شوید و همانا تنها خدا می‌داند که چیست این بشر.

664

در راه دمشق جوانی را دید که به دنبال علاقه‌اش می‌رفت. گریست و فرمود: به جدم قسم که به دنبال همه چیز می‌روی.

663

فرق اساسی نمکدون با آفتابه در اینه که نمکدون برای پر شدن باید درش باز بشه، در حالی که آفتابه اصلاً در نداره. به این میگن سلسله مراتب ضرورت.

662

- ای سرو بلند قامت دوست؟
+ بعله؟
- وه وه که شمایلت چه نیکوست؟
+ بعله.

661

در شعر یه توپ دارم قلقلیه، سرخ و سفید و آبی همون آتش و باد و آبن که می‌زنی زمین هوا می‌ره. به شرطی که البته انسان مشقاشو خوب نوشته باشه.

660

ما یه کفّاش داریم تو کشتی که معتقده تا حالا هیچ کشتی‌ای در جهان به واسطه‌ی میخ سیابنفش سوراخ و غرق نشده پس کفاش بی‌خطرترین آدم کشتیه.

659

در سال بیست و سه، بله، خاطرم هست در اونجا، ما نشسته بودیم، سال بیست و سه بود، ولی وقتی پاشدیم، سال بیست و سه نبود و غیب شده بود. عجیب.

658

آدما از کجا می‌فهمن یه عکس یا نقاشی قشنگه؟
بنده خودم نصف بیشتر وقتا در مورد به خصوص عکس و نقاشی نمی‌فهمم قشنگه. بقیه میگن قشنگه، مام میگیم لابد هست که میگن. میگیم قشنگه.

657

در خواب، دراز کشیده بودیم وسط خیابان و من چشمم به بلندترین درخت منطقه بود که بوقلمونی از روی شاخه‌اش آمد و آمد و رفت نشست در لانه‌ای که همان موقع دیدمش و گرفت خوابید. چشم برگرداندم به طرفی دیگر، که با سر و صدایی از جانب همان لانه برگشتم به سمتش. این‌بار شترمرغی بود بر بالای درخت ایستاده و غر غر می‌کرد: یه دیقه غافل می‌کنی جاتو می‌گیرنا. پاشو برو گمشو بینم. و بوقلمون را پرت کرد پایین. من برگشتم به این رفیقم که کنارم دراز کشیده بود زدم گفتم پاشو بیا بریم این بوقلمونه رو بگیریم کباب کنیم. که البته یادم نیست بعدش رفتیم پیداش کردیم، کباب کردیم، یا نه.

656

با کارخانه تماس گرفتم گفتم نمی‌آیم. گفتم حال ندار هستم. گفتم به تخمم که کار معطل می‌ماند. به تخمم که کارخانه‌ای وجود ندارد. به تخمم که نیستم. من فقط دوست داشتم به کارخانه زنگ بزنم بگویم نمی‌آیم که زدم و گفتم.

655

باد که باشه درختام بلدن بندری برقصن و از غم دنیا نترسن. بی‌باد، یا حالا کم‌باد، اگر بندری برقصی [و از غم دنیا نترسی] مَردی.

654

انسان از هر چیزی که می‌خواهد حرف بزند، باید در شرایطی حرف بزند که بتواند با دست، یا لااقل بخشی از دست، یا حتی شده با چشم و ابرو به آن چیز اشاره کند و بگوید وقتی از این چیز حرف می‌زنم، از [به آن چیز اشاره می‌کند] این حرف می‌زنم. در غیر این صورت هرچه می‌گوید برای خودش می‌گوید.

653

فرق زایمان با ریدن اینه که وقتی عنت میاد، اگه نرینی حسش میره تا ساعتی بعد. ولی سر زا اینطور نیست. البته من تا حالا توفیق نداشتم بزام، ولی با توجه به کثرت ریدنام، تنها فرقی که به نظرم حتماً باید داشته باشن همینه.

652

هیزم‌شکن گفت: برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، آخرین ضربه محکم‌ترین ضربه نیست. محکم‌ترین ضربه یکی مانده به آخرین ضربه باید باشد.

651

از حضرت سؤال شد خواستیم بیایم، چی بیایم از همه بهتر است؟ فرمود: کنار. باز سؤال شد: ای مولای ما، خواستیم بریم کجا بریم بهتر است؟ فرمود: کنار. و فرمود: به کنار بردوید و کنار بیایید و از کنار بروید و راه را بند نیاورید، ریخت. و ریخت.

650

دوتا جا شیطون حق نداره بره. یکی قلب آدمی، دیگری لوله‌ی آفتابه. که در واقع لوله‌ی آفتابه همون قلبش میشه. چون درسته تمام آبش تو شیکمشه، ولی بدون لوله هیچی نیست. یه ظرف دوسوراخه‌ی بی‌مصرفه فقط. اینه که شیطان منع شده از این دو جا.

649

از آنجایی که دریای غم ساحل ندارد، پیشنهاد می‌کنم تمامی پاروها را جمع آوری کنیم، آتش بزنیم، زغال کنیم، و تا نهنگ در دریا هست کباب بخوریم عشق کنیم. چپ و راست، چپ و راست.

648


با اندک پس اندازی که داشتم یک قطار جمع و جور خریدم تا هم اسباب تفریح باشد و هم آبی باریک جهت گذران امور. مشتمل بر یک لوکوموتیو و سه واگن. از رئیس راه آهن جهان مجوزهای لازمه را گرفتم و از همین حالا سفر خویش را آغاز خواهم کرد. 
برادرا جا نمونی بدو ماشالّا. کیلومتری پنجا تا تک تومن.

647


بنده در آن روزهای اول نمی‌دانستم سالاد ماکارونی هم داریم و نمی‌دانستم اصلاً چیست. ولی وقتی دیدمش، می‌دانستم که دوستش دارم.
به طور کلی مقوله‌ی سالاد مقوله‌ای ست که می‌توان سخن‌ها گفت در بابش علی رغم اینکه لازم نیست. این عشق عاقلانه ست. عشق عاشقانه چی؟ عشق عاشقانه یعنی کباب. که می‌توان سخن‌ها گفت در بابش، و با وجود اینکه همه می‌دانند، باز لازم است بگویی. این عشق عاشقانه ست. عقل به کلی خارج از این ماجراست.
عشق هم که دیگر همه می‌دانند بی‌وفایی دارد، گریه و زاری دارد، آدم فراری دارد، باید عاشق شده باشید و بدانید که بی‌قراری هم، دارد.

646

طراری هرکاری می‌کرد توش می‌کرد. تا دسته توش می‌کرد. حتی در همین طراری و توش کردن هم که می‌کرد توش می‌کرد. حتی وقتی هم مرد توش کرد خدابیامرز.

645

از حضرت سؤال شد چی نخوریم الهی؟ فرمود: رکب. عرض شد و دیگر؟ فرمود: ضربه. عرض شد دیگری بیفزا ای مولای ما. فرمود: افسوس و خفه شید.

644

ولی حالا از حق نگذریم، مارادونا اول مارادونا بود، بعد دوپینگ کرد چیز شد. بنده و شما هزارپینگ هم که بکنیم مارادونا نمی‌شیم.

643

ولی من مطمئنم یه جای این دنیای درندشت، یه شخصی هست که بندری رو یه جوری می‌پزه که انگار داره برای شادی انسان‌ها می‌نوازه. رسالت من شاید پیدا کردن اون شخص باشه. از کجا معلوم؟

۷.۵.۹۳

642

یه بار یه نمکدون کوچولو میخواسته بره دف بزنه، هرکاری می‌کنه باباش نمیذاره. میگه دف برا نمکدونا ممنوعه. تکون مکون میخوریم زود خالی میشیم.

۳.۵.۹۳

641

به کاپیتان می‌گیم: «خب آره، اینکه تکنیکشو بلد باشی و اوستا باشی که لازمه، ولی باید توپم رو پات بشینه یا نه؟»
میگه: «تو اگه راس بگی و اوستا باشی، یه بار توپ رو پات ننشست، دوبار ننشست، صد بار ننشست، یه بار می‌شینه آخرش یا نه؟ اون اوّلش یه بار نشسته لااقل که فهمیدی بلدیش یا نه؟»
می‌گیم: «بله.»

۲۵.۴.۹۳

640

خوبی تیری که میره تو تاریکی اینه که تاریکه، معلوم نیست تا کجا میره. بعداً می‌تونه برا رفیقاش و بچه محلاش بگه تا هرجا هم که نرفته رفته. کی به کیه؟ تاریکیه دیگه. بنداز بره.
مثلاً من خودم یه بار تیر بودم، از چله‌ی کمان رها شدم رفتم تو تاریکی، همون اولاش نشستم یه نیم ساعت، خلوت که شد برگشتم. ولی به همه گفتم تا تهش رفتم و هرگز برنگشتم.
البته تیر تیرکمون. تیر تفنگ آتیش داره معلومه.

639

آیا می‌دانستید که در کشور دانمارک، شورت بسیار گران است و تنها اعضای خاندان سلطنتی قادر به پوشیدن شورت هستند؟ در واقع بیش از نیمی از مردم این کشور، در تمام  طول عمر پربرکت، یا بی‌برکت یا کم‌برکت خود از پوشیدن شورت محرومند.
سالانه حدود هفتصدهزار نفر از مردم دانمارک برای تهیه‌ی شورت مورد نیاز خود مجبور می‌شوند به کشورهای دیگر سفر کنند. البته این آمار به لطف وجود حس همکاری و نوعدوستی آنهاست که حاضر می‌شوند در قبال دریافت مبلغ پرداختی، هم برای خود شورت بخرند و بیاورند و هم برای دوستان و اقوام و همسایگانی که از آنها درخواست می‌کنند برایشان شورت سواغاتی بیاورند.
همچنین طبق آخرین آمار منتشره، سالانه حدود دو میلیون شورت به صورت قاچاق وارد دانمارک می‌شود که نیمی از این تعداد به صورت چمدانی است که تازه این سوای آن شورت‌های سفارشی و سوغاتی است که پیشتر شرح آن رفت.
ما برای کسب اطلاع دقیق‌تر میان مردم دانمارک رفتیم و وضعیت شورت آنها را جویا شدیم:
- وضعیت شورت شما چطوره؟
+ والّا.. خوب نیست. اینجا شورت خیلی کم پیدا میشه. ما معمولاً شورت نمی‌پوشیم.

- وضعیت شورت شما چطوره؟
+  خب، اینجا شورت خیلی گرونه. ما مجبوریم یا شورت قاچاقی بی‌کیفیت بخریم، یا امیدوار باشیم فامیلامون برن مسافرتی، مکه‌ای، سوریه‌ای جایی تا برامون شورت بیارن. که تازه اونم باید پولشو بدیم.
همانطور که مشاهده کردید، معضل گرانی و کمبود شورت در این کشور اروپایی مردم را در تنگنای بدی گذاشته است.

خبرنگار اعزامی واحد مرکزی خبر، کپنهاگن، دانمارک.

638

معمار میگه: مهم نیست سبکش چیه. مهم اینه که چقد به سبکش امیدوار و وفاداره. درباره‌ی بهترین مربیای جهان میگه. کاپیتانم گفت: اوم. و رفت به کابینش.

637

من از پای تو منتظر یه ردّ ساده م، تا قشنگ‌ترین تله‌ی عالم رو بسازم.
نامبرده سپس رفت توی کمین و افزود: سسسس.

636

فرق بزرگ شیلنگ با آفتابه اینه که شیلنگ بدون شیر هیچی نیست.

۲۸.۳.۹۳

635

- یوز و پلنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- دوتا نهنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- فوتبال قشنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- مست و ملنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- قطار فشنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- بچه‌ی زرنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- اسب و پالهنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- آب و لولهنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- مکث و درنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- بوم و آبرنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- تیر خدنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- جناب سرهنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- کتاب و فرهنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- بو و برنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- شهر فرنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- قالی دورنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- النگ و دولنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- آمپول و سرنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- گاز و سیخ و سنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- الاغ لنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ الاغ لنگ، گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- دوماد کلنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ دوماد کلنگ، الاغ لنگ، گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- دسته هونگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ دسته هونگ، دوماد کلنگ، الاغ لنگ، گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- قیف و شیلنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ قیف و شیلنگ، دسته هونگ، دوماد کلنگ، الاغ لنگ، گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- حشیش و بنگ آوردیم، دخترتونو بردیم
+ حشیش و بنگ، قیف و شیلنگ، دسته هونگ، دوماد کلنگ، الاغ لنگ، گاز و سیخ و سنگ، آمپول و سرنگ، النگ و دولنگ، قالی دورنگ، شهر فرنگ، بو و برنگ، کتاب و فرهنگ، جناب سرهنگ، تیر خدنگ، بوم و آبرنگ، مکث و درنگ، آب و لولهنگ، اسب و پالهنگ، بچه‌ی زرنگ، قطار فشنگ، مست و ملنگ، فوتبال قشنگ، دوتا نهنگ، یوز و پلنگ ارزونی‌تون، دختر نمی‌دیم بهتون

- پس بیا بریم پس در پــــس، شهرای دیگه م دختر هس. اوم.

شنیداری

۴.۳.۹۳

634

یه روز یه نهنگه می‌خواسته دست به یه کار بزرگ بزنه، یادش میاد نهنگا دس ندارن. می‌خواسته سرشو بکوبه به دیوار، حالا مگه تو دریا به اون بزرگی دیوار پیدا میشه برا سر نهنگ؟ هیچی دیگه. میاد رو آب نفس می‌گیره، میره تا ته تاریکی دریا، هرچی ماهی بوده می‌خوره، هرچی می‌خوره سیر نمی‌شه، از یه طرف دلدرد می‌گیره، عنش می‌گیره. می‌خواسته بره مستراح، آفتابه نداشته، یادش میاد دس نداره دوباره، که ینی حتی اگرم آفتابه می‌داشت، به دردش نمی‌خورد. به گا میره. نابود میشه. همه ش سر چی؟ هیچی. الکی. سر یه خواسته‌ی نامناسب. که ردشو بگیری میشه همون کسشر.

۲۰.۲.۹۳

633

یه روز یه اصل جنسه داشته تو یه راهی می‌رفته، یهو یه طقّی می‌خوره به یه طوقّی، می‌رن تو همدیگه، این بنده خدام سرعتش زیاد بوده میره تو باقالیا، باقالیا چپ چپ نگاش می‌کنن از خجالت آب میشه می‌ره تو زمین، تا بیست هزار فرسنگ زیر دریا میره. سالها همونجا ول می‌گرده برا خودش تا یه روز بختش میگه و از تو یه آتشفشان زیر آب، قاطی فوران مورانا میاد بیرون و دست و پا می‌زنه تا نزدیکای سطح آب، که متأسفانه، علی‌رغم میل باطنی، یه نهنگی که اتفاقا خیلی به زندگی امیدوار بوده میاد می‌گیردش، می‌خوردش، یه قلپ آبم روش. اینه که از اون موقع به بعد، بین بچه‌ها یه ضرب المثلی باب شده که میگن: اصل جنس، تو دل نهنگه. و واقعنم همینطوریه. ینی نه که اصل تمام جنسا تو دل نهنگ باشه، ولی یه اصل جنسی هست در یک جای جهان، که تو دل یک نهنگیه که معلوم نیست مرده ست، زنده ست، زن و بچه داره، سربازی رفته، مرده اصن، زنه، چیه کیه. ولی هرکی هست، اصل جنسی در دل دارد.

۱۹.۲.۹۳

632

حاتم طائی را گفتند دهش از که آموختی؟ گفت از نمکدان. گفتند چطور؟ گفت: درش همیشه باز است، ولی کم کم می‌دهد.

631

هزار پنکه سقفی هلی کوپتر شد در طلبت. پس کجایی؟

630

روزی از حضرت سؤال شد چه بخوریم؟ فرمود ترب سیاه. باز سؤال شد شما چه می‌خورید؟ فرمود: منم ترب سیاه. خرپ خرپ خرپ

629

اولین آبکش دنیا در[ب] یک نمکدون بسیار بزرگ شیشه‌ای بوده که نمکدونش می‌شکنه و این بدبخت میشه آبکش. کی فکرشو می‌کنه چی قراره بشه؟

628

من خودم یه بار هیچی نگفتم، یکی گفت مگه لالی؟ گفتم نه. گفت پس چرا هیچی نمیگی اگه راس میگی؟ دیدم راس میگه. لالم.

627

لانگ جان سیلور در کتاب دریای آشپزی، اول فصل ته‌دیگ نوشته: ته‌دیگ درسته تهِ دیگه، ولی اولین چیزیه که میره تو دیگ. آدم خاص خودشو میخواد.

626

یه ضرب المثل آشپزخونه ای هست که میگه قابلمهء بی دسته تا وقتی که رو گاز نرفته خوبه. که البته به تخمتون و روز خوبی داشته باشید.

625

در خبر است که آن حضرت فرمود: چایی بعد ناهار، یک چهارم ایمان مؤمن است. یک دومش که ازدواج بود، اون یک چارم باقی مانده هم به زودی اعلام میشه.
البته حضرت بعدش بلافاصله در بخش بعدی خبرها افزود: عنایت داشته باشید که ایمان خیلی ممکن است از صد درصد هم بیشتر بشود حتی. چیز نباشید به این.

624

یک روز ناهار همه مهمان ما شده بودند. گفتیم چه کار کنیم چه کار نکنیم، کبری گفت زنگ بزنیم به کوکب خانم بیاید ردیف کند. با شرمندگی زنگ زدیم به کوکب خانم و او آمد و غذاهایی پخت که در کمال تعجب همه سیر شدند. هم فلفلی هم قلقلی و هم مرغ زرد کاکلی شاخ درآورده بودند. فلفلی به قلقلی گفت گوساله. چرا؟ چون شاخ درآورده بود. قلقلی هم به فلفلی گفت توله سگ که ما نفهمیدیم چرا. هرچی هم پرسیدیم گفت خفه بشوید بروید. اینطوری بود که کوکب خانم با آن غذاهای خوبی که پخته بود پاک زد رید به فضای صمیمیت بین مهمان‌ها. مرغ زرد کاکلی از ترس ذبح شدن سقط شد به گا رفت.
دیش دین دیرین رین
پیام بازرگانی:
شما آقای تخمگذار را نمی‌شناسید. آقای تخمگذار استاد گذاشتن تخم‌های گوناگون در اسرع وقت در محل شماست با نازلترین قیمت. آقای تخمگذار.

۱۴.۲.۹۳

623

خیلی زشته آدم تو سه تا بازی پشت سر هم، تو یه زمان مشخص به یه شکل مشخص از حریفای مختلف گل بخوره. خیلی زشته. هم برا خود آدم، هم حریفاش. هم زشته، هم عجیب. حالا یا فقط همین یه سوراخ تو اون زمان بازه برا گل زدن، یا سوراخای دیگه م هست، ولی تا این یکی هست به این خوبی، چرا زحمت بیخود بکشن؟ بزن تو گل و یا علی.
قصد این نیست که آدم بگه خوبه یا بده یا چی، مقصود اینکه مثلاً اومدیم و یه تماشاچی بی‌طرف، اومد و شَکش رفت سمت داور. این قشر عزیز. وگرنه که تا دنیا دنیا بوده بازی بوده و هست و برد و باخت جزو بازیه. سوراخ دیدی بچپون آقا. گل بزن دریبل بده، آی آفرین های مرحبا. ما نگران داوریم فقط و توجه به معنا. همین و لاغیر. عین فرمایش کاپیتان.
و گرنه که بشاش تو بازیش و برد و باختش و آدمش و حریفش و زمینش و تماشاچیش و همه و همه. فیششش فیششش...

۱۳.۲.۹۳

622

لقمان حکیم را گفتند: جواب دادن از که آموختی؟ گفت: از اونا که جواب نمی‌دن. گفتند: چطور؟ گفت: طورشو والّا دیگه اینجا ننوشته. گفتند: آقا لقمان بی‌زحمت اگه برش گردونید پشتش نوشته. گفت: ئه. آره ببخشید. چقدرم خوب نوشته. باشه. بریم از اول. گفتند: بریم. و رفتند.

621

بابا من خیلی خطرناک و بی‌شعورم....
آفرین پسرم. ریدی. ..
مرسی.

620

- آقا ینی هرکس به طریقی؟
+ بله. ولی شما بیا پیش ما. یا بگو ما بیایم.

619

اتفاقاً ما یه رفیقی داشتیم، اسمش بازی بدون گل بود. خدابیامرز البته در طول حیاتش هیچ اسمی نداشت. حتی مثلاً اینطوریم نبود که بش بگن نوبادی. هیشکی نمی‌دونست باید بهش چی بگه. از بس که معلوم نبود داره چیکار می‌کنه. یه چارچوب کلی داشت ولی تو تمام کاراش، اونم اینکه هیچ کاری رو بدون هدف انجام نمی‌داد، و وقتی انجام می‌داد، به تمام نتایج محتمل و نامحتملی که اون کار می‌تونست داشته باشه می‌رسید به جز اونی که هدف اصلی انجام اون کاره بود. یه روز نشست پیش خودش حساب کنه چند چنده، دید اصلاً گلی رد و بدل نکرده. خلاصه ش اینکه انقد فشار حملاتشو زیاد کرد که دیگه دووم نیاورد و رفت.
این بازی بدون گلم سنگتراش از رو دلسوزی نزد رو سنگ قبرش. پولشو گرفت.

618

در ادامه باید شاهد اضافه شدن نرم افزار محاسبه و نمایش نتیجه‌ی انسان باشیم. رو پیشونی مثلاً بزنه آدم چند چنده با خودش بعد بری تو آینه ببینی.

617

خدابیامرز همیشه نامحتمل‌ترین احتمالو در نظر می‌گرفت تا اگه برنده شد تنهایی برنده بشه. که همیشه باخت. روحش شاد.
یه بارم یه نفر ازش پرسید د آخه چرا قربون شکلت؟
فرمود آخه خیلی حال میده.

616

یکی از بهترین لحظه‌های زندگی اون لحظه‌ایه که یه چیزی افتاده یهو، میگی دیگه به گا رفت. ولی یا می‌افته رو جای نرم، یا گیر میکنه یه جایی نمیفته نجات پیدا میکنه.

615

به این نتیجه رسیدیم دیدیم دلبند وسیله دست دلبره. ابزار کارشه. دلو بخواد ببره باید ببنده دیگه. باز ببره خراب میشه. نکته‌ی جالب اینکه در طول تاریخ بودن دلبرانی که از گونی هم به عنوان دلبند استفاده کردن. دلا رو می‌ریختن توش و یاعلی کربلا.

۲۹.۱۲.۹۲

614

و واقعاً همین جوریم هست حاج آقا. یه وقتایی به خودت میگی نه بابا حالا درسته که ما یه چیزی می‌گیم، ولی دیگه اینجوریام نیست، در حالی که واقعاً همینجوریاست و کاریش نمی‌شه کرد. یه چیزی که یه جوری هست، بگیم نیست؟ بگیم اونجوری نیست؟ بگیم یه جور دیگه ست؟ بگیم یه جوریه که لک لک اومده با پر قو از سر نو قصه‌ی عشقو بنویسه؟ نه آقا. اتفاقاً هیچ از این خبرا که نیست هیچ، بلکه دمشونم گرم. اللهم وفّقنا لما تحب و ترضی.

۲۱.۱۲.۹۲

613

سابق ما در قبیله که بودیم، صف نداشتیم. یعنی در واقع هیچ گاه نیاز به صف بستن در قبیله احساس نشد. هر کاری بود همه با هم می‌کردیم. همه با هم می‌رفتیم شکار، همه با هم می‌خوردیم، همه با هم بودیم هرچه که بود. اگر چیزی بود، همیشه برای همه به مقدار کافی بود و اگر چیزی نبود، برای هیچکس نبود. اما با این همه، ما با مفهوم صف بیگانه نبودیم. می‌دانستیم چیست و حتی برایش ضرب المثل هم داشتیم. نمی‌دانم از کجا و چرا، ولی رئیس همیشه می‌گفت: آدمی که با جا زدن در صف مشکلی ندارد، به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست.

۲۹.۱۰.۹۲

612

یه ضرب المثل غرب وحشی‌ای میگه: از هر دوئلی که زنده بیرون بیای، هرچی از عمر اون خدابیامرز باقی مونده بوده به عمر تو اضافه میشه انگار. برا حسش ضرب المثل دارن ینی. حس خوب زنده بیرون اومدن از دوئل.

۲۵.۱۰.۹۲

611

معمار در حالی که داشت کتاب تاریخای کاپیتانو می‌ریخت تو دریا گفت: تاریخ مجموعه‌ای از نافرمانی‌هاست.

۱۲.۱۰.۹۲

610

یه روز یه نهنگه می‌خواسته خودکشی کنه، می‌ره سمت ساحل خودشو یه وری پرت می‌کنه تو ساحل، وسط پرت شدن همون تو هوا که بوده چشمش می‌افته به یه آفتابه‌ای که اون گوشه افتاده بوده. حواسش پرت می‌شه، نمی‌تونه درست فرود بیاد دوباره برمی‌گرده تو آب خودکشیش ناموفق می‌شه. ولی موجی که از افتادنش درست می‌شه آفتابه رو می‌کشه می‌بره تو آب. نهنگه م چشمش همه ش دنبال آفتابه بوده تا می‌ره دنبالش و می‌گیردش و می‌خوردش تا بعد سر فرصت ببینه چه گهی خورده یا چه گهی باید بخوره. از طرفی آفتابه که خودشو تو شکم نهنگ می‌بینه می‌گه من کارم تمومه دیگه. برم یه دوری بزنم بلکم راه فراری پیدا شد. همینجوری داشته برا خودش تو دل و روده‌ی نهنگه می‌گشته می‌بینه از یه گوشه‌ای یه نوری می‌زنه بیرون. می‌ره جلو می‌بینه ئه! پدر ژپتو. می‌گه سلام پدر ژپتو! تو کجا اینجا کجا؟ پینوکیو چه خبر؟ آدم شد یا نه؟ پدر ژپتو می‌گه جل الخالق. آفتابه م مگه حرف می‌زنه؟ آفتابه می‌گه تو شکم نهنگا یه ماده‌ای هست که آفتابه رم به حرف میاره. خب. حالا بگو چه خبر؟ می‌گه هیچی بابا. گیر کردیم اینجا. پینوکیو رم نفمیدم آخرش چی شد والّا. تو دیدیش، منم دیدمش. آفتابه می‌گه عجب... بعد پدر ژپتو می‌گه تو چه گهی می‌خوری اینجا؟ بددهن بوده دیگه. پیر بوده، اصاب مصاب نداشته. آفتابه می‌گه هیچی والّا. مام گوشه مستراح نشسته بودیم برا خودمون زندگیمونو می‌کردیم، نمی‌دونم چی شد این آدما اومدن کنار دریا، گفتن منم پر کنن بیارن که اگه دریا خشکید کونشون گهی نمونه. ما رو آوردن، یادشون رفت ببرن. نهنگه اومد خودکشی کنه، نتونست، ما رو خورد. پدر ژپتو می‌گه عجب... بعد می‌شینن با هم همفکری کنن ببینن می‌تونن راه فراری چیزی پیدا کنن یا نه. می‌بینن هیچ راهی وجود نداره. آفتابه می‌گه می‌گم بریم باش صحبت کنیم، این که هزار سالم بگذره ما رو نمی‌تونه هضم کنه... پدر ژپتو می‌زنه تو حرفش می‌گه: نری بش بگی نمی‌تونه ها! نهنگ خیلی قویه. از همه چی قوی‌تره. اگه بگی یه چیز رو نمی‌تونه عصبانی می‌شه دخلمونو میاره. آفتابه می‌گه آره، راس می‌گی. حالا چی کنیم؟ ممم ممم ممم پس بریم باش از در دوستی دربیایم خایه مالیشو بکنیم بلکم ولمون کرد رفتیم. پدر ژپتو می‌گه باشه بریم. می‌رن یه چوب برمی‌دارن می‌زنن به استخونای نهنگه صداش می‌پیچه، نهنگه داخل خودشو نگا می‌کنه ببینه چیه، می‌بینه اینان. می‌گه ها؟ می‌گن ای نهنگ بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری... نهنگه نمیذاره حرفشونو بزنن می‌گه خب ریدید دیگه. من از همه قوی‌تر نیسیتم. می‌گن ئه؟ کی از تو قوی‌تره؟ می‌گه دریا. مگه ندیدی از دستش داشتم خودمو می‌کشتم؟ می‌گن پس توئم اسیری که. بیا بریم خایه‌مالیشو بکنیم ولمون کنه بریم. می‌گه باشه. می‌گن دریای بزرگ و زیبا که از همه چی قوی‌تری... دریا می‌گه خب بسه دیگه. ریدید. ندیدید آفتاب چجوری دهن ما رو گاییده هرچی آب جمع می‌کنیم بخار می‌کنه می‌بره تو آسمون؟ می‌گن ئه! اینم که اسیره. بیا توئم بریم. می‌رن پیش آفتاب، به آفتابه می‌گن تو باش فامیلی تو برو جلو، می‌گه احمقا من برم جلو آب می‌شم. رفت و آمدی نداریم ما با هم. همه با هم ‌می‌رن می‌گن ای آفتاب بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری... می‌گه بشینید بابا. ریدید. اگه چش ندارید لااقل کتاب بخونید. ابر از منم قوی‌تره میاد جلومو می‌گیره کاریش نمی‌تونم بکنم. می‌گن ئه! توئم اسیر؟ بیا بیا. بیا بریم ردیفش کنیم. می‌رن پیش ابر، می‌گن ای ابر بزرگ و زیبا، که از همه قوی‌تری، ... می‌گه کجای کارید بی‌خبرا؟ باد از من قوی‌تره. منو می‌بره اینور اونور. ریدید بابا. هیچی آقا، می‌بینن اینم اسیر دست باده، همه نفری می‌رن پیش باد. می‌گن ای باد بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری... می‌گه شما این همه آدم رو همدیگه نمی‌دونید کوه از من قوی‌تره که جلومو می‌گیره؟ می‌گن ای بابا! گیری کردیما. توئم بیا. می‌رن پیش کوه. می‌گن ای کوه بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری، ... می‌گه خاک تو سر شما که من از شما قوی‌ترم، خاک تو سر من که موش از من قوی‌تره از داخل پاک سنگامو جوییده پوکم کرده بگوزم می‌ریزم. می‌گن این بنده خدا از ما داغونتره که. می‌رن پیش موش. می‌گن ای موش بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری... موشه می‌گه شما کسخلید یا ما رو گرفتید؟ کارتونم نمی‌بینید ینی؟ بابا گربه. گربه رئیس همه ست. دهن ما رم سرویس کرده. می‌گن بدبختی هی! تا کجا باید بریم؟ بیا بریم. می‌رن پیش گربه می‌گن ای گربه‌ی بزرگ و زیبا که از همه قوی‌تری... در همون حال یهو یه سگه پارس می‌کنه گربه می‌شاشه به خودش درمیره اینام دیگه واینمیسّن. صاف می‌رن پیش سگه می‌گن ای سگ بزرگ و زیبا که... چوب چوپون فرو میاد رو سر سگه که چرا گوسفندا رو ول کرده اومده گربه‌بازی. می‌رن پیش چوپون می‌گن ای چوپون بزرگ و زیبا... که مأمورای خان میان چوپونو می‌برن می‌بندن به چوب و فلک که چرا گوسفندا کمن. می‌رن پیش خان، با خان می‌رن پیش کدخدا، با اون می‌رن پیش فرماندار، با اون می‌رن پیش حاکم، با اون می‌رن پیش پادشاه، با اون می‌رن می‌رن پیش پادشاه پادشاها. می‌گن ها! دیگه وقت آزادیه. ای پادشاه پادشاهان بزرگ و زیبا، که از همه قوی‌تری، پادشاه پادشاها می‌گه: جونم؟ امرتون؟ که ناگهان در همین لحظه خدا خشمش می‌گیره دستور می‌ده زمین دهن باز کنه پادشاه پادشاها رو با قصر و مصر و هرچی داشته و نداشته زنده به گور می‌کنه. اینام می‌فهمن که از اول باس می‌رفتن پیش خدا. ولی دیگه مگه روشون می‌شده؟ برمی‌گردن هرکدوم سر جای خودشونو زندگی‌شون به روال سابق ادامه پیدا می‌کنه تا قیام قیامت.

ضمن ادای مراتب مربوطه‌ی ادب و احترام حضور همه‌ی دست‌اندرکاران کتاب گرانقدر کلیله و دمنه.