سابق ما در قبیله که بودیم، صف نداشتیم. یعنی در واقع هیچ گاه نیاز به صف بستن در قبیله احساس نشد. هر کاری بود همه با هم میکردیم. همه با هم میرفتیم شکار، همه با هم میخوردیم، همه با هم بودیم هرچه که بود. اگر چیزی بود، همیشه برای همه به مقدار کافی بود و اگر چیزی نبود، برای هیچکس نبود. اما با این همه، ما با مفهوم صف بیگانه نبودیم. میدانستیم چیست و حتی برایش ضرب المثل هم داشتیم. نمیدانم از کجا و چرا، ولی رئیس همیشه میگفت: آدمی که با جا زدن در صف مشکلی ندارد، به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر