۷.۹.۹۳

676

می‌فرماد: آقا ما الآن کجای دنیا وایسادیم؟
عرض می‌کنیم: اینجای دنیا. که البته بنده نشستم، شما وایسادی.
[می‌شینه]
می‌فرماد: آفرین. اینجا کجای دنیاست؟
عرض می‌کنیم: وسط دنیا؟
می‌فرماد: از کجا معلوم؟
عرض می‌کنیم: نمی‌دونم والا. چطور؟
می‌فرماد: نه. سؤال منو جواب بده. حالا فرض که شما وسط دنیا وایسادی یا نشستی. من کجای دنیام؟
عرض می‌کنیم: شمام. اینجایِ وسط دنیا که نشستی.
می‌فرماد: خب. حالا مثلاً اون آقایی که اونجا وایساده کجای دنیاست؟
عرض می‌کنیم: طبیعتاً اونجای وسط دنیا.
می‌فرماد: آفرین. حالا شما از من بپرس من کجای دنیا وایسادم.
عرض می‌کنیم: چی؟
می‌فرماد: بپرس تا بگم.
عرض می‌کنیم: خب شما الآن کجای دنیا وایسادی؟ که البته نشستی.
می‌فرماد: وسط دنیا.
عرض می‌کنیم: وسط دنیا که من بودم مثلاً.
می‌فرماد: خب حالا مثلاً منم.
عرض می‌کنیم: خب؟
می‌فرماد: شرط می‌بندم از اون آقایی که اونجا وایساده هم اگه بپرسیم کجای دنیا وایساده، میگه وسط دنیا.
عرض می‌کنیم: نه بابا. این فرض من و شماست. اون بنده خدا چرا باید همچین چیزی بگه؟
می‌فرماد: شرط ببندیم؟
عرض می‌کنیم: سر چی؟
می‌فرماد: هرکی باخت چایی بذاره.
عرض می‌کنیم: قبول.
[پا می‌شیم می‌ریم پیش اون آقایی که اونجای دنیا وایساده ازش می‌پرسیم و برمی‌گردیم و ایشون می‌شینه و بنده می‌رم چایی می‌ذارم]
[با صوت جلی] می‌فرماد: با نبات.
عرض می‌کنیم: چشم. با نبات.
می‌فرماد: چشمت بی‌بلا.
می‌خندیم به پدر دنیا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر