نمیدانم اولین بار کی در تاریخ ادبیات از تعبیر «آه جگر سوز» استفاده کرده. ولی هرکی بوده به نظر من کار خوبی نکرده. یعنی اسراف است خب، جگر را بسوزانی که چه بشود؟ آن هم با آه؟! جگر باید به دقت خرد شده و به سیخ کشیده شده و روی آتش نهایتاً یک الی دو دقیقه بماند، طوری که فقط یک کمی رنگش عوض شود و بعد همانطور آبدار به نیش کشیده شود. البته منظورم از آب همان خون است! به به! جگر باید خون چکان باشد. البته نه خام، پخته ولی خون چکان. زیاد که روی آتش بماند، سفت میشود و مزه اش از دست میرود. جگر گوسفند بهترین نوع جگر است. گران هم هست. جگر گوساله هم البته بد نیست ولی جگر گوسفند یک چیز دیگر است. من هروقت جگر میخورم همانجا در جا احساس میکنم دارم چاق میشوم. من جگر خیلی دوست دارم. یک دوستی دارم که متخصص انواع کباب است. با این دوستم چند وقت یکبار میرویم کوه و یک کباب مشتی میزنیم به بدن. من کباب خیلی دوست دارم. میمیرم برای کباب. از نظر ما، یعنی من و این دوستم، جوجه سوسول بازی است. ما فقط گوشت قرمز دوست داریم بخوریم. کباب...آه ای کباب! پایه ثابت برنامه هایمان هم راسته دنبه است. راستهی گوساله و دنبهی گوسفند. بعضی وقتها جگر هم میبریم برای صبحانه. یک دودی در کوه راه میاندازیم که دهان خود خدا هم آب میافتد. حالا کار روزگار را ببین. یک روز به خودمان گفتیم دیگر داریم زیاده روی میکنیم، بیا از هفتهی بعد فقط غذای گیاهی و سبک بیاوریم و کوه را از زاویهای غیر از محلی برای خوردن کباب نگاه کنیم. بعله. پنش تا تخم مرغ برداشتیم و چن تا سیب زمینی و چن تا بلال و زدیم به کوه. دست بر قضا آن روز چن تا از دوستان دیگر به طمع کباب با ما آمده بودند کوه که بدبختها رکب خوردند. خودمان هم رکب خوردیم. رفتیم نشستیم و بساط را پهن کردیم. عدل زیر پای ما یک عده دختر و پسر از این سوسولها آمده بودند بساط کباب راه انداخته بودند. آنهم چی؟ راسته دنبه. بلد هم نبودند. کباب بلدی میخواهد. ما را میگویی؟ کارد میزدی خونمان درنمیآمد. این دوستم میگفت خدا دارد من را عذاب میدهد به جبران همه آن کبابهایی که در کوه خوردم. اصلاً حالمان گرفته شده بود و مثل سگ از کرده خودمان پشیمان شده بودیم. همان روز من آمدم در فیسبوک نوشتم گیاهخواری خر است و مرگ بر گیاهخواری. حالا نه محض اینکه بگویم گوشت لذیذ تر است یا ویتامین دارد یا چی، نع. اصلاً کباب باعث مهربانی آدمها میشود. در خانواده هم همینطور است. وقتی کباب در خانه اکران میشود همه با هم مهربان میشوند و لبخند بر لب دارند. محبت موج میزند در فضا. بخصوص وقتی که کباب خانگی باشد. گیاه چی؟ هیچی. آدمها را تنهاتر میکند و از هم دورشان نگه میدارد. بعله. حالا این کباب به این خوبی، این جگر به این خوبی، یعنی چی با آه سوزانده بشود؟ با جگر چکار دارند؟ این همه جا برای سوزاندن. جگر کیلویی بیست هزار تومان! دنبه ارزان است. آه دنبه سوز بکشند که به هیچ جایی هم بر نمیخورد. جگر حرمت دارد. حتی شاعر میفرماید جگر شیر نداری سفر عشق مکن! آفرین به شاعر که اینقدر خوب قدر جگر را میداند. حالا بگذریم از اینکه برای سفر عشق جگر شیر به تنهایی کافی نیست و ... بعله. خلاصه اینکه من هروقت آه میکشم نگران میشوم مبادا جگر سوز باشد و موجب خسران! و زود فوت میکنم تو آهم که سرد بشود. آه سرد میکشم معمولاً. فوقش جگر یخ میزند. جگر یخ زده هم خوب نیست ولی دستکم باز قابل استفاده است. البته ترجیح اولم آه نکشیدن است. به جاش به صورت عمیق خیره میشوم به دوردستها و مغزم را از هر فکری خالی میکنم. بعله. آدم باید حواسش به همه چی باشد.
خریطهی کوچکی که در آن پول میریزند و یا در آن نوشتجات و اسناد و کاغذهای کاری را میگذارند و عموماً از ابریشم و پارچههای ظریف دیگر آن را می سازند؛
۳۱.۴.۹۱
206
نمیدانم اولین بار کی در تاریخ ادبیات از تعبیر «آه جگر سوز» استفاده کرده. ولی هرکی بوده به نظر من کار خوبی نکرده. یعنی اسراف است خب، جگر را بسوزانی که چه بشود؟ آن هم با آه؟! جگر باید به دقت خرد شده و به سیخ کشیده شده و روی آتش نهایتاً یک الی دو دقیقه بماند، طوری که فقط یک کمی رنگش عوض شود و بعد همانطور آبدار به نیش کشیده شود. البته منظورم از آب همان خون است! به به! جگر باید خون چکان باشد. البته نه خام، پخته ولی خون چکان. زیاد که روی آتش بماند، سفت میشود و مزه اش از دست میرود. جگر گوسفند بهترین نوع جگر است. گران هم هست. جگر گوساله هم البته بد نیست ولی جگر گوسفند یک چیز دیگر است. من هروقت جگر میخورم همانجا در جا احساس میکنم دارم چاق میشوم. من جگر خیلی دوست دارم. یک دوستی دارم که متخصص انواع کباب است. با این دوستم چند وقت یکبار میرویم کوه و یک کباب مشتی میزنیم به بدن. من کباب خیلی دوست دارم. میمیرم برای کباب. از نظر ما، یعنی من و این دوستم، جوجه سوسول بازی است. ما فقط گوشت قرمز دوست داریم بخوریم. کباب...آه ای کباب! پایه ثابت برنامه هایمان هم راسته دنبه است. راستهی گوساله و دنبهی گوسفند. بعضی وقتها جگر هم میبریم برای صبحانه. یک دودی در کوه راه میاندازیم که دهان خود خدا هم آب میافتد. حالا کار روزگار را ببین. یک روز به خودمان گفتیم دیگر داریم زیاده روی میکنیم، بیا از هفتهی بعد فقط غذای گیاهی و سبک بیاوریم و کوه را از زاویهای غیر از محلی برای خوردن کباب نگاه کنیم. بعله. پنش تا تخم مرغ برداشتیم و چن تا سیب زمینی و چن تا بلال و زدیم به کوه. دست بر قضا آن روز چن تا از دوستان دیگر به طمع کباب با ما آمده بودند کوه که بدبختها رکب خوردند. خودمان هم رکب خوردیم. رفتیم نشستیم و بساط را پهن کردیم. عدل زیر پای ما یک عده دختر و پسر از این سوسولها آمده بودند بساط کباب راه انداخته بودند. آنهم چی؟ راسته دنبه. بلد هم نبودند. کباب بلدی میخواهد. ما را میگویی؟ کارد میزدی خونمان درنمیآمد. این دوستم میگفت خدا دارد من را عذاب میدهد به جبران همه آن کبابهایی که در کوه خوردم. اصلاً حالمان گرفته شده بود و مثل سگ از کرده خودمان پشیمان شده بودیم. همان روز من آمدم در فیسبوک نوشتم گیاهخواری خر است و مرگ بر گیاهخواری. حالا نه محض اینکه بگویم گوشت لذیذ تر است یا ویتامین دارد یا چی، نع. اصلاً کباب باعث مهربانی آدمها میشود. در خانواده هم همینطور است. وقتی کباب در خانه اکران میشود همه با هم مهربان میشوند و لبخند بر لب دارند. محبت موج میزند در فضا. بخصوص وقتی که کباب خانگی باشد. گیاه چی؟ هیچی. آدمها را تنهاتر میکند و از هم دورشان نگه میدارد. بعله. حالا این کباب به این خوبی، این جگر به این خوبی، یعنی چی با آه سوزانده بشود؟ با جگر چکار دارند؟ این همه جا برای سوزاندن. جگر کیلویی بیست هزار تومان! دنبه ارزان است. آه دنبه سوز بکشند که به هیچ جایی هم بر نمیخورد. جگر حرمت دارد. حتی شاعر میفرماید جگر شیر نداری سفر عشق مکن! آفرین به شاعر که اینقدر خوب قدر جگر را میداند. حالا بگذریم از اینکه برای سفر عشق جگر شیر به تنهایی کافی نیست و ... بعله. خلاصه اینکه من هروقت آه میکشم نگران میشوم مبادا جگر سوز باشد و موجب خسران! و زود فوت میکنم تو آهم که سرد بشود. آه سرد میکشم معمولاً. فوقش جگر یخ میزند. جگر یخ زده هم خوب نیست ولی دستکم باز قابل استفاده است. البته ترجیح اولم آه نکشیدن است. به جاش به صورت عمیق خیره میشوم به دوردستها و مغزم را از هر فکری خالی میکنم. بعله. آدم باید حواسش به همه چی باشد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر