۳۱.۴.۹۱

211


ما پول نداریم. ما حتی زبونم نداریم.
مغز، چشم، گوش، دماغ و دهن، یه گردو هم نداریم حتی؛
ما هیچی نداریم.
ما هیچی‌نداریم؛
واسه همین همیشه پیاده ایم.
پیاده میریم
بی که پیاده روی کرده باشیم که برا قلبمون خوب باشه اقل کم.
پیاده روی ما دلیل اصلی سکته‌های ملیح و قبیح ماس...
ولی آخرش که چی؟ هیچی.
همه خسته، همه داغون
همه پیاده...
فوقش برسی اون سر میدون و بشی وزیر؛
بازی که تموم شه، باز پیاده ای بیشعور.
حالیته چی میگم؟
از هفت جد و آبادت حرف میزنم. بلکمم هشت.
میدونی یک بیستم مردم آسیا، بلکمم دنیا تخم و ترکهء چنگیزن؟
ای خون پاک آریایی! ای خلیج فارس! ای اهل فن! ای فرورهر! ای فولان! ای بهمان!
بابا جان حالت چطوره؟
حال و احوالت چطوره؟
دیگه حالی به آدم می مونه؟ نه والا
احوال چی؟ احوالی به آدم می مونه؟ نه بلا
مهوش و پریوش هم که رفتن لا دست کوروش کبیر؛
غلط کردن البته؛ چه بد کردن البته؛
کاریه که شده به هر شکل؛

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر