یک روز یک نمکدان با دزد اول که دو بز دزدید میرود بزدزدی، دزد دوم که یک بز دزدید و احساس غبن میکرد میگوید هر بز که بدزدید یا باید یک بز ندزدید تا من بدزدم، یا باید هر بز که بدزدید دو بز برای من بدزدید تا بروز ندهم. موافقت میکنند و همه با هم میروند بز دزدی، غافل از اینکه دزد سوم که هیچ بز ندزدید در بزنگاه بر کمین نشسته بود و زد و کشت و گریخت و بزها را همه دزدید و باز گریخت و رفت، که رفت؛
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر