خریطهی کوچکی که در آن پول میریزند و یا در آن نوشتجات و اسناد و کاغذهای کاری را میگذارند و عموماً از ابریشم و پارچههای ظریف دیگر آن را می سازند؛
۱.۷.۹۳
656
با
کارخانه تماس گرفتم گفتم نمیآیم. گفتم حال ندار هستم. گفتم به تخمم که
کار معطل میماند. به تخمم که کارخانهای وجود ندارد. به تخمم که نیستم. من
فقط دوست داشتم به کارخانه زنگ بزنم بگویم نمیآیم که زدم و گفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر