اتفاقاً ما یه رفیقی داشتیم، اسمش بازی بدون گل بود. خدابیامرز البته در
طول حیاتش هیچ اسمی نداشت. حتی مثلاً اینطوریم نبود که بش بگن نوبادی.
هیشکی نمیدونست باید بهش چی بگه. از بس که معلوم نبود داره چیکار میکنه.
یه چارچوب کلی داشت ولی تو تمام کاراش، اونم اینکه هیچ کاری رو بدون هدف
انجام نمیداد، و وقتی انجام میداد، به تمام نتایج محتمل و نامحتملی که
اون کار میتونست داشته باشه میرسید به جز اونی که هدف اصلی انجام اون
کاره بود. یه روز نشست پیش خودش حساب کنه چند چنده، دید اصلاً گلی رد و بدل
نکرده. خلاصه ش اینکه انقد فشار حملاتشو زیاد کرد که دیگه دووم نیاورد و
رفت.
این بازی بدون گلم سنگتراش از رو دلسوزی نزد رو سنگ قبرش. پولشو گرفت.
این بازی بدون گلم سنگتراش از رو دلسوزی نزد رو سنگ قبرش. پولشو گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر