یک
روز ناهار همه مهمان ما شده بودند. گفتیم چه کار کنیم چه کار نکنیم، کبری
گفت زنگ بزنیم به کوکب خانم بیاید ردیف کند. با شرمندگی زنگ زدیم به کوکب
خانم و او آمد و غذاهایی پخت که در کمال تعجب همه سیر شدند. هم فلفلی هم
قلقلی و هم مرغ زرد کاکلی شاخ درآورده بودند. فلفلی به قلقلی گفت گوساله.
چرا؟ چون شاخ درآورده بود. قلقلی هم به فلفلی گفت توله سگ که ما نفهمیدیم
چرا. هرچی هم پرسیدیم گفت خفه بشوید بروید. اینطوری بود که کوکب خانم با آن
غذاهای خوبی که پخته بود پاک زد رید به فضای صمیمیت بین مهمانها. مرغ زرد
کاکلی از ترس ذبح شدن سقط شد به گا رفت.
دیش دین دیرین رین
پیام بازرگانی:
شما آقای تخمگذار را نمیشناسید. آقای تخمگذار استاد گذاشتن تخمهای گوناگون در اسرع وقت در محل شماست با نازلترین قیمت. آقای تخمگذار.
دیش دین دیرین رین
پیام بازرگانی:
شما آقای تخمگذار را نمیشناسید. آقای تخمگذار استاد گذاشتن تخمهای گوناگون در اسرع وقت در محل شماست با نازلترین قیمت. آقای تخمگذار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر