۳.۸.۹۱

326

یه روز یکی حالش بد میشه زنگ میزنه آمبولانس میاد می‌بردش.
بر حسب اتفاق همون روز یه نمکدونه رفته بوده خرید، داشته از خیابون رد میشده آمبولانس می‌زنه بهش خورد خاکشیر میشه. با آب و شکر قاطی می‌شه و کمی گلاب، و لیوانی هزار و پونصد به فروش می‌رسه. بعد دیروقت بوده، همون تو فروش می‌خوابه تا فرداش، فرداش پا می‌شه میره سراغ زندگیش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر