یک پسربچه ای بود زمان زلزلهء بم، مادرش مرده بود. خودشم در بیمارستانی در کرمان بستری بود همراه پدرش. گزارشگر رادیو مرد بود. رفته بود بالا سرش، هی مادرشو صدا میکرد، گریه میکرد و داد میزد ماماااااااااااااان.. مجری برنامه زن بود، گزارشگر از او خواست برای چند دقیقه وانمود کنه مادرشه بلکه آرومتر بشه. مجری گریه ش گرفته بود، گزارشگر گوشی رو گرفته بود سمت پسر، مجری سعی خودشو میکرد، هی میگفت پسرم، من خوبم، من بیمارستان طهرانم، میام پیشت.... حال عجیبی بود... الآن همه ش به این فکر میکنم سرنوشت اون پسر چی شد... الآن کوجاس؟ الآن حالش چیه... چند نفر الآن حال اون موقع اونو دارن، اونم در شرایطی که هیچ مجریئی نمیتونه براشون نقش مادر بازی کنه؛ شده برا دو دیقه... بر فرضم که رادیو تلویزیون کاری کرد، کودوم مجری میخواد مث مادر اینا تورکی حرف بزنه؟...
" نه! باید بدوم؛ ...فقط یک کلمه بگویم که من... نه! باید بدوم.. بدوم، بدوم و بگویم، بدوم و بگویم بر هستی آاااااای بر هستی"...
" نه! باید بدوم؛ ...فقط یک کلمه بگویم که من... نه! باید بدوم.. بدوم، بدوم و بگویم، بدوم و بگویم بر هستی آاااااای بر هستی"...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر