۱.۶.۹۱

248

ما یه مدتی همه حرفامونو میخواستیم تو زمین بزنیم، واسه همین اصن بیرون زمین حرف نمیزدیم. تا میرفتیمک تو زمین شروع میکردیم حرف زدن. یعنی بچه ها رو جم میکردیم وسط زمین، بچه های تیم مقابلم میاوردیم تو جمع، شروع میکردیم حرف زدن؛ داور سکه مینداخت، سوت میزد، گل میزد، واسه خودش مشغول بود. مام اینور تا خود صبح میشستیم حرف میزدیم گل میگفتیم گل میشنفتیم... لکن استقبال نشد. چرا؟ چون سر و صدا زیاد بود، مجبور بودیم  داد بزنیم تا صدامون به همه برسه، بعد این بغل دستیامون گوشاشون درد میگرفت، یعنی به معنای واقعی کلمه، اینور میشکستیم، این گله داشت، اونور میشکستیم، اون گله داشت، خلاصه نشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر