طرف داشت دمبال یک چیزی می گشت، نمی دانست چیست... یک چیزی دید، داشت برق می زد... برش داشت، نگهش داشت جلو روش، نگاهش کرد، یک چیزی توش دید، گفت: "ها! اینه!" بعد بردش پیش رفقاش. گفت ببینید! اینه. رفیقش گرفت جلو روش، گفت :«ها... این که چیزی توش پیدا نیست...» طرف گرفت، دستی کشید بهش، گفت:«هاااا... اینه! ببین!» رفیقش گرفت و دید. و گفت: «هااااا...اینه!» اسمش را گذاشتند "هاا اینه" بعد دیگه گذشت و گذشت تا شد اینی که شوما خودتو توش هرروز می بینی، می گی: «این خودمم؟ یا آینه؟». هااا؟ اینه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر