میفرماد: این آقا دیگه داره شورشو درمیاره.
عرض میکنیم: کدوم آقا تصدقت؟
میفرماد: این آقا روباههی مکار!
عرض میکنیم: چطور؟ چی شده باز؟
میفرماد: تمام خرگوشای باهوش و کلاغای همه چیز دان و مرغای ساده دلو گول زده، حالا میخواد بره سراغ سنجاب ناقلا.
عرض میکنیم: اصن شوما کدوم روباهو میفرماین؟
میفرماد: روباه دم کلفت.
عرض میکنیم: دمش کلفته دیگه. اینم ذاتشه. اگه گول نزنه و نخوره، هم خودش میمیره، هم بقیه زیاد میشن و غذا کم میاد؛
میفرماد: خو مث پلنگ، مث مرد بره شکار؛ چرا گول میزنه؟
عرض میکنیم: دمش کلفته، اما گردنش از مو نازکتره. زورش نمیرسه.
میفرماد: ولی من میدونم. همین سنجاب ناقلا دخلشو میاره.
عرض میکنیم: ایشالا هرچی خیره؛
مشغول نوشتن ادامهی داستانش میشه و ما میریم چایی دم کنیم.
آخرش نميدوني چي شد؟ سنجابه گول خورد يا گول زد؟
پاسخحذفهنوز آخر داستانشو برامون تعریف نکرده. ولی بنده احساس میکنم سنجابه عاقبت به خیر شده باشه.
حذف