راستشو بخواین بدونین، ما یه مدتیه با یه درختی رفیق شدیم. درخت مذکور در پارک لاله واقع شده. یکی از این نیمکت دوطرفه هام جلوشه. پشتشم یه چراغه. به طوری که وختی میشینی رو این نیمکته، رو به درخت، یه ابهت خاصی میبینی. خیلی رفیق خوبیه. منتها، ریشه در خاکه. بر عکس ما که پا بر هواییم؛ ما، یه کابوی خسته، تنها، که نمیتونه بمونه، که نباید بمونه، و اون، یه درخت خسته، تنها، که هرچند، نمیتونه بمونه، اما باید بمونه... و میمونه. روحشو داده به ما. همیشه با ما هست. در همه حال. همین الان کنارمون نشسته.
میفرماد: ما رو میگی؟
عرض میکنیم: آره.
میفرماد: بوگو... بوگو...
عرض میکنیم: گفتیم دیگه. تموم شد؛
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر